درباره ی زله اطراف قزوین که در شهریور ماه ۱۳۴۱ به وقوع پیوست داستانی نقل میکنند که واقعا آموزنده است؛


مردی از اطراف قزوین برای کارگری به تهران آمد و پس از اینکه از دسترنج خود مقداری پول ذخیره کرد تصمیم گرفت برای دیدن زن و فرزند به محل اقامت خود بازگردد یکی از دوستانش که او نیز کارگر بود از پس انداز وی با خبر شد و به فکر افتاد که آن را با حیله ای از چنگش درآورد و به همین منظور او را تا قزوین تعقیب کرد کارگر به خانه رفت 


 شب هنگام که همه خواب بودند طبق نقشه قبلی از طریق بام به درون اتاق رفت و گهواره کودک را خیلی آهسته برداشته , به حیاط منزل برد  . سپس بچه را بیدار کرد تا #گریه_کند . پدر و مادر با صدای بچه از خواب بیدار شدند ؛ ولی چون گهواره را در اتاق ندیدند به حیاط دویدند؛ از این موقعیت استفاده کرد و به درون اتاق رفت ولی پس از پیدا کردن پول می خواست از اتاق خارج شود که ناگهان زله ی شدیدی در گرفت و با پولها زیر خروارها خاک مدفون شد .


 مرد کارگر و زن و بچه هایش خدا را شکر میکردند که جان سالم به در برده بودند و در این فکر بودند که چه کسی این گهواره را به حیاط آورده است؟


 تا اینکه وقتی برای بدست آوردن اثاثیه منزل و پولها خاکها را کنار زدند ناگهان مردی را دیدند, در حالی که پولها در دستش بود زیر آوار هلاک شده بود


آنکه سازد مردم آزاری مرام خویشتن         

 سعی دارد روز و شب بر انهدام خویشتن


هرکه دارد تلخ کامی را روا بر دیگران         

 تلخ میسازد به دست خویش کام خویشتن

 


آنکه دامی چید بهر دیگران، دیدیم ما         

  عاقبت افتاد خود روزی به دام خویشتن


حکایتی زیبا از کلیله و دمنه

صفر تا صد فارسی دوازدهم

شرح هجران از صاحبمان...

  ,اتاق ,گهواره ,پس ,بچه ,بودند ,    ,و به ,به حیاط ,درون اتاق ,گهواره را

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سئو ایران خودشناسی انجمن شعر و ادب میخانه پایگاه تخصصی نقد وهابیت دلــ نوشتـ♥ـ دانـلــــــــــــــــود اپـــــــــســـــــــ راشین وب | rashinweb یک دانشجوی پزشکی وبگاه محتوا و مطالب آموزشی متوسّطۀ جدید تحصیل و مهاجرت به خارج از کشور