گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک می‌شد و برمی‌گشت‌!

پرسیدند : چه می‌کنی؟

پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می‌کنم و آن را روی آتش می‌ریزم…

گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می‌آوری بسیار زیاد است و این آب فایده‌ای ندارد.

گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که خدا می‌پرسد: زمانی که دوستت در آتش می‌سوخت تو چه کردی؟

پاسخ می‌دهم: هر آنچه از من بر می‌آمد!!


حکایتی زیبا از کلیله و دمنه

صفر تا صد فارسی دوازدهم

شرح هجران از صاحبمان...

آتش ,آبی ,آب ,تو ,هنگام ,خدا ,خاموش کنم، ,را خاموش ,آتش را ,نتوانم آتش ,کنم، اما

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کلینیک تخصصی روانشناسی و مرکز مشاوره انتخاب نو اخبار GPS گروه تولیدی ماندگار دنیای واژه ها افسانه مووی کافه مارکتینگ | طراحی وبسایت ، سئو سایت و تبلیغات محیطی گل آرایی server ایران کازمد فروشگاه محصولات آرایشی بهداشتی دستساز، ارگانیک و گیاهی حفاظ ساختمان