او که همنام خداوندجهان است وکیل
برسرمشکل مردم نگران است وکیل
گاه رودیست خروشان که به دریابرسد
گاه آرام ترازآب روان است وکیل
همه ی فکروتلاشش پی احقاق حق است
مثل یک کوه پناه دگران است وکیل
بالی ازعدل وعدالت به تنش دوخته اند
باز در اوج فلک درطیران است وکیل
دل مظلوم به گرمای وجودش گرم است
چون چراغیست که خورشیدنشان است وکیل
خنده ای برلب مظلوم اگرمی بیند
شادی اش بیشترازحدبیان است وکیل
زخمهامیخوردازدست رقیبان حریص
ولی ازلطف خودمرهم جان است وکیل
عزت خویش به هرجاه وبهایی ندهد
چون که هم پایه مردان جهان است وکیل
درترازوی عدالت کفه اش سنگین است
عشق درباطن اودرجریان است وکیل
خون دل می خوردآنکس که حیایی دارد
چون خدا،حافظ اسرارنهان است وکیل
گرچه از جورزمان گاه دلش می گیرد
گل لبخندبه لبهایش عیان است وکیل
هنرازدست وزبانش همه جامی ریزد
کمترین مایه ی او فن بیان است وکیل
پول ناحق نخورد،میل به ناحق نکند
گرچه گویندفلان است وفلان است وکیل
ترسی ازظلم نداریم دراین دارفنا
تاخدا بر دل ماغمزدگان است ((وکیل))
درباره این سایت